عرفی

عرفی

غزل شمارهٔ ۴۷۹

۱

از باغ جهان رَخت ببستیم و گذشتیم

شاخی ز درختی نشکستیم و گذشتیم

۲

دامن‌کشِ ما بود فریبِ غم ناموس

زین کشمکش بیهده رستیم و گذشتیم

۳

هر گه که به ما راحتیان راه گرفتند

لختی دل آن طایفه جستیم و گذشتیم

۴

پا بست در آتش زدن و رفتن از این دشت

خود را به دل سوخته بستیم و گذشتیم

۵

گفتند که از کعبه گذشتن نه ز هوش است

گفتیم که ما مردم مستیم و گذشتیم

۶

صد جا به کمند آمده بودیم در این راه

چون برق ز بند همه جستیم و گذشتیم

۷

هر گاه که چشم من و عرفی به هم افتاد

در هم نگرستیم و گرستیم و گذشتیم

تصاویر و صوت

کلیات عرفی شیرازی ـ ج ۱ (غزلیات) بر اساس نسخه‌های ابوالقاسم سراجا اصفهانی و محمدصادق ناظم تبریزی به کوشش و تصحیح پرفسور محمدولی الحق انصاری - جمال الدین محمد عرفی شیرازی - تصویر ۷۳۶

نظرات

user_image
بهروز یاسمی
۱۳۹۲/۱۱/۰۸ - ۰۴:۳۳:۴۷
درست: از باغ جهان روی ببستیم و گذشتیم
user_image
امین کیخا
۱۳۹۲/۱۱/۰۸ - ۰۵:۱۱:۴۲
سیاه مست یک لغت زیبا به فارسی دارد و آن گرست است و در فرهنگ جلالی دیده می شود .
user_image
شاداب ذکاوتی
۱۳۹۴/۰۵/۱۸ - ۱۵:۵۰:۲۰
بیت سوم: لختی دل آن طایفه خستیم و گذشتیم
user_image
مهدی تفرجی
۱۳۹۴/۱۲/۰۳ - ۰۹:۴۲:۱۱
استفاده از ریشه های گرستن و نگرستن به جای گریستن و نگریستن بسیار جالبه. اصولا در زبان های پیشرفته و پویا که دارای متولی هستند (مانند زبان انگلیسی) هر چند سال تغییراتی در فرهنگ لغات دیده می شود و مرجع این تغییرات شاعران و بزرگان ادبی آن زبان ها هستند و معیار تغییرات ساده سازی زبان هستش. اصولا زبان فارسی زبانی با سرعت پایین هست و به نظر میرسه که بعضی از کلمات را می توان ساده تر بیان کرد تا سرعت کلام بالاتر بره. به هر حال جناب عرفی بسیار زیبا از این ساده سازی استفاده کرده. فرخی هم در بیت زیر این ساده سازی رو انجام داده:هیچ چشمی نشناسم که نه از بهر تو کردمجلس محتشمی را بگرستن طوفان
user_image
عباس خوش عمل کاشانی
۱۳۹۵/۱۲/۲۷ - ۰۱:۴۸:۱۴
مصراع اول بیت مطلع چنین است:از باغ جهان دیده ببستیم و گذشتیم....
user_image
محمدجواد تقوی
۱۴۰۲/۰۴/۲۱ - ۱۱:۲۹:۴۶
خدا این عارف و شاعر بزرگ رو رحمت کنه این بیت خودش درس خودشناسی است که میگه هر گاه که چشم من و عرفی به هم افتاد در هم نگرستیم و گرستیم و گذشتیم  
user_image
محمود حسینی
۱۴۰۲/۰۹/۲۸ - ۰۴:۳۴:۲۹
با درود  «عرفی» در اینجا  ایهام دارد هم  به تخلص شاعر وهم به هم به هرشخص دیگر که چنان از او« شناخت » داریم که با یک نگاه به احوالات هم پی می بریم و دیگر نیازی به گفتگو نمی باشد.