عرفی

عرفی

غزل شمارهٔ ۴۸۳

۱

دل کز لبت چغانه به گوشش نمی زنم

مست است، این ترانه به گوشش نمی زنم

۲

این بس جزای طعنهٔ زاهد که هیچ گاه

قول شرابخانه به گوشش نمی زنم

۳

عهدش نماند کاین دو جهان گشت باز رمز

بی مهری زمانه به گوشش نمی زنم

۴

گل گوش جان گشوده و با بلبلان باغ

یک بانگ بلبلانه به گوشش نمی زنم

۵

عرفی به نغمه گوش بیالوده و ما هنوز

از ناله تازیانه به گوشش نمی زنم

تصاویر و صوت

نظرات