
عرفی
غزل شمارهٔ ۴۸۷
۱
هر چند بی غمانه به مسکن فتاده ایم
زنجیر صد کرشمه به گردن فتاده ایم
۲
در نعمت اوفتاده و شکری نمی کنیم
بس ناشکفته گل در گلشن فتاده ایم
۳
خوشدل به نور شمع شبستنانت از برون
شب ها به خاک دیده به روزن فتاده ایم
۴
گرد حریم دیرم و در دیده ام کشند
تا از کدام گوشهٔ دامن فتاده ایم
۵
از قسمت ازل نکنی شکوه، هان ، خموش
ما شاخ طوبی ایم که به گلخن فتاده ایم
۶
مفکن به خاکم ار ثمر نارسم، به خشم
کز شاخ نخل وادی ایمن فتاده ایم
۷
در بزم عیش عرفی اگر روز ساکنم
شب تا سحر به حلقهٔ شیون فتاده ایم
نظرات