عرفی

عرفی

غزل شمارهٔ ۴۸۸

۱

تنها نه دلق خود به می ناب شسته ایم

ناموس یک قبیله به این آب شسته ایم

۲

قسمت بلاست ورنه می آلوده دلق خویش

صد ره ز شوق گوشهٔ محراب شسته ایم

۳

ما توبه دشمنیم و قدح دوست، دور نیست

کز دل هوای صحبت اصحاب شسته ایم

۴

از بس شکفته در دهن تیغ رفته ایم

ترس قیامت از دل قصاب شسته ایم

۵

هم کفر ما به لذت و هم دین ما به ذوق

زنار و سبحه در شکر ناب شسته ایم

۶

تاوان دل عطا بکن ای دل شکن که ما

از دفتر معامله این باب شسته ایم

۷

عرفی ببین که گریه چه توفان نموده است

کز چشم بخت دوستی خواب شسته ایم

تصاویر و صوت

نظرات

user_image
پیرایه یغمایی
۱۳۹۰/۰۱/۱۲ - ۱۶:۲۵:۵۷
نادرست:تاوان دل عطا بکن ای دل شکن که مااز دفتر معامله این باب شسته ایمدرست:تاوان دل عطا مکن ای دل شکن که مااز دفتر معامله این باب شسته ایم