
عرفی
غزل شمارهٔ ۴۹۴
۱
خانه زاد محنتیم، آسودگی کم دیده ایم
آن چه از غیز زخم بیند، باز مرهم دیده ایم
۲
هر که از آیینه ای بیند جمال کار خویش
ما فروغ کار در پیشانی غم دیده ایم
۳
تا رضا در دیدهٔ ما کحل همت کرده است
طیلسان بخل را بر فرق حاتم دیده ایم
۴
طعن بی توفیقی، ای زهاد، بر رندان بس است
چرب دستی های توفیق شما هم دیده ایم
۵
مطلب از عشق است، برهان حکیمان کوته است
ای بسا بونصر و افلاتون که ملزم دیده ایم
۶
دیده ام از نظم عرفی فیض اعجاز مسیح
طبع معنی زاش هم بر قلب مریم دیده ایم
نظرات
H.moradi۱۲۱