عرفی

عرفی

غزل شمارهٔ ۴۹۵

۱

شهید وصلم و سیراب تر ز یاقوتم

ز نخل توبه تراشیده اند تابوتم

۲

مراست معجزهٔ مشکل گشای و هر ساعت

فریب می دهد امید سحر هاروتم

۳

به دست ساده دلی ده عنان کار که من

خراب کردهٔ تدبیر عقل فرتوتم

۴

نه یوسفم ز چه محتاج یاری دلوم

نه یونسم ز چه در قید سینهٔ حوتم

۵

چو گریه را دل پرخون شناخت دانستم

که می شود ز گرستن حباب یاقوتم

۶

چه احتیاج به تحصیل نعمتم عرفی

که خون دیده دهد آب و لخت دل یاقوتم

تصاویر و صوت

نظرات