
عرفی
غزل شمارهٔ ۵۰۳
۱
هر متاع فتنه کز عشق ستمگر می خرم
می دهم باز و به منت بار دیگر می خرم
۲
دهر مرد افکن به میدانم کند تکلیف و من
می دهم روز خوش و آسیب اختر می خرم
۳
مُهر منمای و مجو از من که من این جنس را
غابیانه می فروشم در برابر می خرم
۴
در محبت دل زبان را دوست دارد ور نه من
نیم ناز از وی به صد جان بلکه کمتر می خرم
۵
مایه دار همتم گر خار ره گردد فلک
می فروشم پا به خار راه و شهپر می خرم
۶
دل به خشم از دلبر و من گرم صلح انگیزیم
دم مزن ناصح که طوطی بهر شکر می خرم
۷
یک نگاه و یک تبسم گر کنی سرمایه ام
نوش و نیش هر دو عالم را سراسر می خرم
۸
روی بازار مراد امروز عرفی با من است
دامن تر می فروشم، دیدهٔ تر می خرم
تصاویر و صوت

نظرات
ابراهیم مکلا
گمنام
مهدی
جواد
مجید مطهری