عرفی

عرفی

غزل شمارهٔ ۵۰۳

۱

هر متاع فتنه کز عشق ستمگر می خرم

می دهم باز و به منت بار دیگر می خرم

۲

دهر مرد افکن به میدانم کند تکلیف و من

می دهم روز خوش و آسیب اختر می خرم

۳

مُهر منمای و مجو از من که من این جنس را

غابیانه می فروشم در برابر می خرم

۴

در محبت دل زبان را دوست دارد ور نه من

نیم ناز از وی به صد جان بلکه کمتر می خرم

۵

مایه دار همتم گر خار ره گردد فلک

می فروشم پا به خار راه و شهپر می خرم

۶

دل به خشم از دلبر و من گرم صلح انگیزیم

دم مزن ناصح که طوطی بهر شکر می خرم

۷

یک نگاه و یک تبسم گر کنی سرمایه ام

نوش و نیش هر دو عالم را سراسر می خرم

۸

روی بازار مراد امروز عرفی با من است

دامن تر می فروشم، دیدهٔ تر می خرم

تصاویر و صوت

کلیات عرفی شیرازی ـ ج ۱ (غزلیات) بر اساس نسخه‌های ابوالقاسم سراجا اصفهانی و محمدصادق ناظم تبریزی به کوشش و تصحیح پرفسور محمدولی الحق انصاری - جمال الدین محمد عرفی شیرازی - تصویر ۷۸۴

نظرات

user_image
ابراهیم مکلا
۱۳۹۵/۰۶/۰۲ - ۰۰:۲۳:۴۲
در جایی خواندم که بیت زیر از عرفی شیرازی است:ز منجیق فلک سنگ فتنه می باردمن ابلهانه گریزم به (در؟) آبگینه حصاراما هرچه در گنجور گشتم نه آن بیت را تافتم و طبعا نه متن کامل غزل را. با سپاس از راهنمایی شما.
user_image
گمنام
۱۳۹۵/۰۶/۰۲ - ۰۲:۱۷:۰۹
ابراهیم عزیز، یافتم ، اما شکسته بسته، می گوید:جهان بگشتم و دردا به هیچ شهر و دیارنیافتم ، که فروشند بخت در بازارکفن بیاور و تابوت و جامه نیلی کنکه روزگار طبیب است و عافیت بیمارمرا زمانه طناز دست بسته و تیغزند به فرقم و گوید؛ که هان! سری می خارز منجنیق فلک سنگ فتنه می باردمن ابلهانه گریزم به آبگینه حصارعجب که نشکنم این کارگاه میناییکه شیشه خالی و من در لجاجتم ز خمارو تا دیدار
user_image
مهدی
۱۳۹۸/۰۸/۱۵ - ۰۵:۰۰:۰۰
مطلع: جهان بگشتم و دردا... یکی از قصاید معروف و امهات عرفی است در مدح امیرالمومنین. شعر به استقبال قصیده ای از سعدی است با مطلع:به هیچ یار مده خاطر و به هیچ دیار...ضمنا فصیده مذکور عرفی، در بردارنده بلندترین قسم در شعر فارسی. البته تا جایی که بتده می دانم
user_image
جواد
۱۳۹۹/۰۸/۲۵ - ۰۸:۵۴:۲۸
وزن:فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن بحر رمل مثمن سالم
user_image
مجید مطهری
۱۴۰۲/۰۷/۲۰ - ۰۶:۳۰:۵۲
سلام  به نظر مصرع دوم بیت اول 'دیگر' درست است نه 'دبگر'