
عرفی
غزل شمارهٔ ۵۰۵
۱
مستیی کو که خرد را ز جنون دل شکنیم
شیشه ها بر سر مستوری عاقل شکنیم
۲
موح دریای بلا می دهد این مژده که ما
کشتی صبر به نزدیکی ساحل شکنیم
۳
ای مگس بال و پر طعنه فرو ریز که ما
بهر لذت به جگر ناوک قاتل شکنیم
۴
زخم ناسور به صد عجز خَرَد نیش زجاج
شیشهٔ زهر چو در انجمن دل شکنیم
۵
کعبه از ننگ ملول است، بیایید که ما
قدم قافله نارفته به منزل شکنیم
۶
عرفی از سامری عشق دهد رخصت ما
به فسون بال و پر جادوی بابل شکنیم
نظرات