عرفی

عرفی

غزل شمارهٔ ۵۱۸

۱

پیش بردم در قمار عشق جانان باختن

صد شکافم بر دل است و یک گریبان باختن

۲

گوی میدان وفا را زخم چوگان بشکند

گر در این میدان سپهر آید به چوگان باختن

۳

بردن جان دیده عشق و چیده بازی، هوش دار

با حریف پیش بین مستانه نتوان باختن

۴

بی دل و دینم، وگر نه من کجا، سهو از کجا

از تهی دستی دلیرم، در پریشان باختن

۵

نشأه صد ساله ام از یک درشتی کم شود

کی به یک تلخی توان صد شکّرستان باختن

۶

دست عرفی از گریبان، کس جدا هرگز ندید

خواهد آخر دست در چاگ گریبان باختن

تصاویر و صوت

نظرات