عرفی

عرفی

غزل شمارهٔ ۵۲۰

۱

به چه رو به جلوه آید، طلب نیازمندان

نه دل نیاز خرم، نه لب امید خندان

۲

گله از تهی کمندی، نه روا بود، همین بس

که غزال ما نیفتد به کمند صید بندان

۳

چه کند زبون شکاری، ز چنین شکارگاهی

که خم کمند بوسد، لب عنبرین کمندان

۴

چه گمان باطل است این، که بود عزیز صیدی

که به عجز بسته گردد، به کمند ارجمندان

۵

به کرشمه ای بنازم که ز باد دامن او

زده موج زهر آفت، به گلوی نوشخندان

۶

چه دل است، آه از آن دل، که ز حسن و عشق، در وی

نه علامتی ز ناخن، نه جراحتی ز دندان

۷

نه چنان بتاز عرفی، که رود عنان ز دستت

تو هم این حدیث می گوی، به سبک عنان سمندان

تصاویر و صوت

کلیات عرفی شیرازی ـ ج ۱ (غزلیات) بر اساس نسخه‌های ابوالقاسم سراجا اصفهانی و محمدصادق ناظم تبریزی به کوشش و تصحیح پرفسور محمدولی الحق انصاری - جمال الدین محمد عرفی شیرازی - تصویر ۸۱۱

نظرات