
عرفی
غزل شمارهٔ ۵۲۶
۱
نام حسنت چون برم، بر آسمان آید گران
گر به گل بادی وزد بر باغبان آید گران
۲
شهسوار حسن را، سر، مست باید بود، لیک
نی چنان مستی که در دستش عنان آید گران
۳
دست بر دل مانده از درد خردمندی بسی
آن که بر دست و دلش رطل گران آید گران
۴
بی گناهی بین که ان بدخو به قصد کشتنم
چون به زه بندد خدنگی بر کمان آید گران
۵
گر متاع وصل شیرین را بدان نتوان خرید
بر دل پرویز گنج شایگان آید گران
۶
ترک دلجویی کند چون منفعل گردم ز لطف
بر کریمان شرم روی میهمان آید گران
۷
در غمی زد غوطه عرفی، کان غم لذت سرشت
بر دل یاران سبک، بر دشمنان آید گران
تصاویر و صوت

نظرات