
عرفی
غزل شمارهٔ ۵۳۳
۱
ز خونم روی میدان تازه گردان
تمنای شهیدان تازه گردان
۲
ز دل یک لخت دارم نیم خورده
جگر بریان کن و خوان تازه گردان
۳
به عالم وقتی آسان مردنی بود
به بالینم بیا وان تازه گردان
۴
اگر توفان نوحی خواهی از خون
کهن ریشم به مژگان تازه گردان
۵
برقص ای نیم بسمل صید، در دل
شکستن های مژگان تازه گردان
۶
ز چاک جامه گر دل می گشاید
شکر خند گریبان تازه گردان
۷
دلا در خون سرشتی خاکم، اکنون
کهن دیوار ایمان تازه گردان
۸
ز میدان رو متاب، از شیر مردی
مرو، نام شهیدان تازه گردان
نظرات