عرفی

عرفی

غزل شمارهٔ ۵۳۴

۱

کو می شوقی که دل مست جنون آید برون

هر نگاه از دیده با صد موج خون آید برون

۲

ناله تا نزدیک لب صد جا شود پا مال او

جان بیمار از درون سینه چون آید برون

۳

چون رود فرهاد با آن جذبه، شاید گر شبی

صورت شیرین ز قید بیستون آید برون

تصاویر و صوت

نظرات