عرفی

عرفی

غزل شمارهٔ ۵۴۲

۱

خیز و شراب حیرتم، زان قد جلوه ساز ده

روی به روی عشق کن، دست به دست ناز ده

۲

ای دل ساده گفتمت، نام وفا مبر کنون

مرهم داغ خویش را، از نمک امتیاز ده

۳

توسن ناز کرده زین، ای دل عافیت گزین

موی به موی خویش را، مژدهٔ ترکتاز ده

۴

کی دو عروس را به هم، تاب مشارکت بود

یا در مردمی بزن، یا سه طلاق آز ده

۵

شیوهٔ سامری بود، نیک کرشمه های تو

یا به فدای عشوه کن، یا به زکات ناز ده

۶

یا رب از آن کرشمه ام، کاوش دل نصیب کن

سینهٔ کبک زاده را، ناخن شاهباز ده

۷

دم زده عرفی از وفا، تا زنمش به امتحان

دشنهٔ زهر داده ای، زان مژهٔ دراز ده

تصاویر و صوت

نظرات