عرفی

عرفی

غزل شمارهٔ ۵۵۰

۱

از سفر می آیی و تاراج عزت کرده ای

کاروان حسن یوسف نیز غارت کرده ای

۲

در کجا هست این چنین معموره ای، انصاف ده

شهر دل ها دیده را یغمای راحت کرده ای

۳

چون گوارا نیستی ای غم چرا در کام ما

همچو آسایش پیا پی بی حلاوت کرده ای

۴

شادا بادا روحت ای مجنون که هنگام وفا

در حق من، درد بی درمان، نصیحت کرده ای

۵

این صفا اسلامیان را نیست، ای زاهد مکن

با مغان در سومنات امروز طاعت کرده ای

۶

ذرهٔ دنیا به صد جان می فروشم، بیع کن

ای که از بی مایگی اظهار همت کرده ای

۷

عرفی از ننگ شریکان لب فروبستن خطاست

چون توانی ترک شهرت کن که شهرت کرده ای

تصاویر و صوت

کلیات عرفی شیرازی ـ ج ۱ (غزلیات) بر اساس نسخه‌های ابوالقاسم سراجا اصفهانی و محمدصادق ناظم تبریزی به کوشش و تصحیح پرفسور محمدولی الحق انصاری - جمال الدین محمد عرفی شیرازی - تصویر ۸۳۳

نظرات