عرفی

عرفی

غزل شمارهٔ ۵۵۵

۱

بشتاب در راه طلب، بگذر ز هر آسودنی

این ره که بی پایان خوش است، ارزد به قدم فرسودنی

۲

تحصیل درد دوستی، آن سو ترست از بیش و کم

دست از طلب کوته مکن، تا ممکنت افزودنی

۳

کی نعمت دیدار او، می گنجد اندر حوصله

موسی کجا داغم کند، از دست و لب آلودنی

۴

هر شوخ کامد در جهان، بگذاشت چندین رسم نو

کو از تو در عالم به ما، بر دوستان بخشودنی

۵

اندیشه بی افسوس نی، عرفی چه تدبیر است این

گه سر به زانو ماندنی، گه دست بر هم سودنی

تصاویر و صوت

نظرات