عرفی

عرفی

غزل شمارهٔ ۵۶۲

۱

چندم ای نالهٔ سحر بکُشی

هر دم از آتش دگر بکُشی

۲

دَرِ این دودگه دلا در بند

چندم از آه بی اثر بکُشی

۳

این که پروانگی کنم، ترسم

کاتشم را به بال و پر بکُشی

۴

نامه ام سنگ را بگریاند

ای فلک مرغ نامه بر بکُشی

۵

کُشتی از غمزه اهل عالم را

بعد از این غمزه را مگر بکُشی

۶

تا کنم چون چراغ شام بلا

زنده سازی و در سحر بکُشی

۷

چون کسی اهل درد، عرفی را

چشم دارم که بیشر بکُشی

تصاویر و صوت

نظرات