
عرفی
غزل شمارهٔ ۵۶۵
۱
به شمعی کو صبا کرده به خلوت، خانهای داری
که از تنهاییات غم نیست گر پروانهای داری
۲
از این خلوتنشینی کم نگردد هستی حسنت
که آنجا هم ز خون مجرمان پیمانهای داری
۳
مرا این آتش از داغ جدایی بیشتر سوزد
که میگویند جا در محفل بیگانهای داری
۴
ز آسیب نظر گر میگریزی در دلم بنشین
که آنگه خالی از نامحرمان کاشانهای داری
۵
به شرط آنکه ناید گردی از خاکسترش بیرون
طلب کن جان من گر جانفشان پروانهای داری
۶
نخواهی دید عرفی تا قیامت روی هشیاری
که این مستی ز شوق نرگس مستانهای داری
تصاویر و صوت

نظرات
منصور
nabavar