عرفی

عرفی

غزل شمارهٔ ۵۷۲

۱

سبک بران چو از این بی‌قرار می‌گذری

که گر عنان بکشی شرمسار می‌گذری

۲

به یاد نوش همه شعله‌های دوزخ عشق

زبانه‌ای‌ست که از یک شرار می‌گذری

۳

ز حال دل خبرم ده که داغ‌تر شوی‌ام

وگر نه کی تو ز کس شرمسار می‌گذری

۴

مرو به تاب که داری، گذر به خاطر من

خدا گواست که بی‌اختیار می‌گذری

۵

چو راه عشق نبردی، به راه عقل باز بگرد

که بر صحیفهٔ تقویم پار می‌گذری

۶

به سادگی تو رحم آیدم در این بازار

که تنگدستی و امیدوار می‌گذری

۷

علامتی به از این نیست آشنایی

که خشمگین و سراسیمه‌وار می‌گذری

۸

خبر ز همت خویشم کن آن زمان عرفی

که از پیالهٔ من در خمار می‌گذری

تصاویر و صوت

نظرات