
عرفی
غزل شمارهٔ ۶۰
۱
برو مسیح که فکر فراغ من غلط است
غلط مکن که علاج دماغ من غلط است
۲
نشان پای من آوارگی بجست، نیافت
به دشت گم شدگی ها سراغ من غلط است
۳
ز استخوان همای باغ دوست معمور است
ترانه ی گله آلود زاغ من غلط است
۴
نه عندلیب چمن زارم، از بهشت مگو
ز گلخن آمده ام ، کشت باغ من غلط است
۵
کنون که لذت الماس از نمک رو تافت
کرشمه سنجی مرهم به داغ من غلط است
۶
حلاوتی که توان یافتن به خون جگر
شکستن هوسش در دماغ من غلط است
۷
متاز بر اثر نور وغظ من، عرفی
که پیروی به فروغ چراغ من غلط است
تصاویر و صوت

نظرات