
عرفی
غزل شمارهٔ ۶۶
۱
منزلگه دلها همه کاشانهٔ عشق است
هرجا که دلی گم شده در خانهٔ عشق است
۲
ویرانهٔ جاوید بماند دل بیعشق
آن دل شود آباد که ویرانهٔ عشق است
۳
فرزانه درآید به پریخانهٔ مقصود
هرکس که در این بادیه دیوانهٔ عشق است
۴
پیمانهٔ زهر فلکم تلخ نسازد
این حوصله تلخیکش پیمانهٔ عشق است
۵
هرکس به لبش گرم شود چشم تبسم
با او ننشینند که بیگانهٔ عشق است
۶
عرفی دل و دین باختهای دلخوش او باش
اینها ثمر کاشتن دانهٔ عشق است
نظرات
منصور محمدزاده