
عرفی
غزل شمارهٔ ۶۷
۱
مرا که شیشه ی دل در زیارت سنگ است
کجا دماغ می ناب و نغمه ی چنگ است
۲
مرا که شغل هم آغوشی است با زنار
اگر به سبحه دهم دست دوستی ننگ است
۳
به این که کعبه نمایان شود ز پا منشین
که نیم گام جدایی هزار فرسنگ است
۴
فغان ز غمزه شوخی که وقت تنهایی
بهانه ای به خود آغاز کرده در جنگ است
۵
هزار دیر به دل دارم از صنم معمور
لباس کعبه به دوشم مده که بس ننگ است
۶
بهانه جوی تو عرفی به ناز عادت کرد
به آتشتی مرو اکنون که صلح هم جنگ است
تصاویر و صوت

نظرات