
عرفی
غزل شمارهٔ ۷۲
۱
گر تکیه گاه گلخن و گر مسند جم است
رویم به روی محنت و لب بر لب غم است
۲
ما بار نیکنامی عصمت نمی کشیم
رندی حریف ماست که بد نام عالم است
۳
صد سیل فتنه آمد و گردی بر نخاست
قصر مراد ماست که موقوف یک نم است
۴
اسلام نی، ز درد مسلمانیم به جاست
بازیچه ای به عادت طفلانه، محکم است
۵
جز در کنار دوش ملامت نیارمید
این بی قرار دل، که جگر گوشه ی غم است
۶
عرفی تمام لاف مسلمانی است، لیک
تا لب گشوده ایم به صد رنگ ملزم است
تصاویر و صوت

نظرات