عرفی

عرفی

غزل شمارهٔ ۷۶

۱

باز آتش غم دست در آغوش رخس ماست

دشنام و طرب قفل گشای نفس ماست

۲

جمازه ی ما تا به ره کعبه روان است

رقصان همه از ذوق نوای جرس ماست

۳

آن چشمه ی شهدیم که در عین حلاوت

مرغ حرم و طایر قدسی مگس ماست

۴

داغی که امان جوید از او سینه ی دوزخ

در باغ محبت ثمر نیم رس ماست

۵

مرغان اجابت همه بریان و کباب اند

در باغ دعایی که نسیمش نفس ماست

تصاویر و صوت

نظرات