
عرفی
غزل شمارهٔ ۸۱
۱
پیر کعنان چمنی گوشه ی بیت الحزن است
هر کجا بوی گلی باد رساند چمن است
۲
هر که از بندگی خویش مرا باز خرد
بنده ی اویم اگر زاهد و گر برهمن است
۳
حد حسن تو به ادراک نشاید دانست
این سخن نیز به اندازه ی ادراک من است
۴
هر کسی را قدم ما نبود در ره عشق
هر که در جامه ی ما بود گدای کفن است
۵
عشق از آدم و حوا متولد شده است
تازه بر خاسته این شعله آتش کهن است
۶
صله شعر به عرفی شکر آرد طوطی
خبرش نیست که او طوطی شکر شکن است
نظرات
عاطفه
عبدالوهاب