عرفی

عرفی

غزل شمارهٔ ۸۳

۱

از بس که جور کرد به دل غم که آشناست

داغم بهشت صحبت مرهم که آشناست

۲

تا طی کنند بی ادبان وادی غرور

بیگانگی نموده به محرم که آشناست

۳

گر آشنا کسی است که اهلیت اش نیست

بنما یکی ز مردم عالم که آشناست

۴

از بس که وارمیده ز بیگانگان بود

بیگانگه وار می رمد آن هم که آشناست

۵

زحمت مکش طبیب که بیمار عشق را

دارو نداد عیسی مریم که آشناست

۶

از بس که زخم هاست در این سینه، ای اجل

ره تا ابد به جان نبرد غم که آشناست

۷

عرفی تو آشنا نشناسی، طرب مجوی

محکم بگیر دامن ماتم که آشناست

تصاویر و صوت

کلیات عرفی شیرازی ـ ج ۱ (غزلیات) بر اساس نسخه‌های ابوالقاسم سراجا اصفهانی و محمدصادق ناظم تبریزی به کوشش و تصحیح پرفسور محمدولی الحق انصاری - جمال الدین محمد عرفی شیرازی - تصویر ۳۲۸

نظرات