
عرفی
غزل شمارهٔ ۸۸
۱
درد نایافت ز بی دردی اقبال من است
ور نه مقصود من افتاده به دنبال من است
۲
با قضا سینه ی من صاف نگردد هرگز
شکوه ی من همه از جانب اهمال من است
۳
هرگز از محنت ایام نبودم آزاد
فتنه همزاد من و حادثه هم سال من است
۴
آستینی که دو عالم بت و زنار در اوست
گر به معنی نگری نامه ی اعمال من است
۵
عرفی اصلاح پریشانی ام از یاد ببر
کانچه ادبار بود پیش من، اقبال من است
تصاویر و صوت

نظرات