
عرفی
شمارهٔ ۶ - ظل یزدان
۱
دی شنیدم کز سمند افتاد آن کاندر رهش
خاک بودن توتیای چشم کیوان بودن است
۲
آسمانش درخیال فرش مجلس گشتن است
آفتابش در هوای گردد امان بودن است
۳
چون شنیدم این خبر پژمرده گشتم عقل گفت
بیخبر زین واقعه جای پریشان بودن است
۴
اونه شخص دولت آمد در ره نظم جهان
نی ثبات دولت از افتادن و خیزان بودن است
۵
شاد گشتم از بیانش گفتم الحق درجهان
بیتو بودن بیوجود فصل حیوان بودن است
۶
سایه صاحب بفرقت بادکاندر ظل او
جا گرفتن در پناه ظل یزدان بودن است
نظرات