
عرفی
رباعی شمارهٔ ۸۲
۱
رفتم به جنازهٔ یک تن که فسرد
صد سال ز باغ عیش گل چید و بمرد
۲
گفتم چه برون برد از این باغ و بهار
گفتا دل پر خون که تو هم خواهی برد
نظرات