
ادیب صابر
شمارهٔ ۱۳
۱
باد سحری طرب فزاید
غم از دل غمکشان زداید
۲
بادی که به صبحدم برآید
بی باده مرا طرب فزاید
۳
دل در بر من بدو شتابد
جان در تن من بدو گراید
۴
گر جان برمش به هدیه زیبد
ور دل دهمش به تحفه شاید
۵
زان باد بود مراگشایش
کز زلف بتم گره گشاید
۶
فارغ شود از زیارت او
وانگه به زیارت من آید
۷
بی بوسه (او) که جان فروزد
بی چهره او که دل رباید
۸
دل در بر من همی نماند
جان در تن من همی نپاید
۹
بادست به دست من که بی دوست
طبعم همه باد را ستاید
تصاویر و صوت

نظرات