
ادیب صابر
شمارهٔ ۱۷
۱
آن عهد و وفای ما کجا شد
از هر دو دلت چرا جدا شد
۲
دی عادت تو همه وفا بود
امروز چرا همه جفا شد
۳
بر لشکر حسن، پادشاهی
چونین شود آنکه پادشا شد
۴
تا تو بشدی بشد قرارم
معلوم نمی شود کجا شد
۵
هجران تو دشت کربلا بود
زو حصه من همه بلا شد
۶
وز خون دو دیده، رویم اینک
چون حلق شهید کربلا شد
۷
زین گونه شود که من شدستم
هر دل که به عشق مبتلا شد
نظرات