
ادیب صابر
شمارهٔ ۳۹
۱
خلعت چشم من است راحت دیدار تو
راحت گوش من است لذت گفتار تو
۲
رشک همه عالمند گوش من و چشم من
از پی گفتار تو وز پی دیدار تو
۳
از گل رخسار تو خسته دلم روز و شب
خستن خار آمده است در گل رخسار تو
۴
گرچه نه خاری نه گل، هم تو گلی هم تو خار
ای همه گلهای باغ چاکر یک خار تو
۵
در سر کار تو شد دانش و صبر و خرد
ای خرد بخردان شیفته در کار تو
۶
عقل دهان تو را نیمه دینار خواند
تا همه عقلم ببرد نیمه دینار تو
۷
عشق جمال تو را با گل و گلزار یافت
ای همه زاری من زان گل و گلزار تو
۸
فاسدی و کاسدیم از تو پدید آمده است
فاسد راه توام، کاسد بازار تو
نظرات