
ادیب صابر
شمارهٔ ۴۰
۱
ای سپه عشق تو بر ما زده
صبر و دل ما همه یغما زده
۲
جان من از عشق تو لرزان شده
همچو تن مردم سرما زده
۳
بر من بیچاره نبخشی و من
جز به رضای تو نفس نازده
۴
روی تو دیبا و مرا آرزوست
بوسه بران روی چو دیبا زده
۵
نیست زمینی که ببینم همی
بارگه وصل تو آنجا زده
نظرات