
ادیب صابر
شمارهٔ ۴۹
۱
به روی توام دل گشاید همی
گرم زلف تو دل رباید همی
۲
لب توست درمان درد دلم
دلم سوی او زان گراید همی
۳
همه سود من هست در وصل تو
فراق توام زآن گزاید همی
۴
شراب آر خیز ای دلارام یار
که هشیار بودن نشاید همی
۵
خوش آید جوانی و عشق و شراب
چو این بود دیگر چه باید همی
۶
ز کاری که دارد تعلق به دل
مرا عاشقی خوشتر آید همی
۷
چو نام می و عاشقی بشنوم
دل اندر بر من نپاید همی
۸
مرا مست کن کانده روزگار
ز هشیار بودن فزاید همی
۹
گرم مست بینی نکوهش مکن
که هر هوشیار این ستاید همی
۱۰
نتابم سر از راه عشق و شراب
که عقل این چنین ره نماید همی
نظرات