
ادیب صابر
شمارهٔ ۳۷
۱
هر زمان این زمانه توسن
عیش بر من به ناخوشی دارد
۲
فلک بر کشیده هر نفسی
مر مرا در کشاکشی دارد
۳
آن سواری که زیر زین هر شب
شبه گون اسب ابرشی دارد
۴
آن سواری که زیر زین هر شب
شبه گون اسب ابرشی دارد
۵
خسته تیر اوست هر جگری
سخت پرتیر ترکشی دارد
۶
بر من این روزگار پر تشویش
عقل را چون مشوشی دارد
۷
حسد آید مر از آب که آب
آخر از خاک مفرشی دارد
۸
از غم باد سرد و حسرت من
سنگ در سینه آتشی دارد
نظرات