
ادیب صابر
شمارهٔ ۴۱
۱
اگر مروت و جود است در جهان موجود
چرا ز هر دو به حاصل نمی شود مقصود
۲
گمان برم که دراین روزگار تیره چو شب
بخفت چشم مروت بمرد مادر جود
۳
ز سیر هفت ستاره دراین دوازده برج
به ده دوازده سال اندراین دیار و حدود
۴
هزار شخص کریم از وجود شد به عدم
که یک کریم نمی آید از عدم به جود
۵
در این زمانه به جز مدخل و حسود نماند
بریده باد سر مدخل و زبان حسود
۶
وگر به دست منستی عمود صبح منیر
بکوبمی سر اهل زمانه را به عمود
۷
و گر حکایت مسعود سعد و قلعه نای
شنیده ای که در او ماند مدتی مطرود
۸
یقین بدان که ز بد حالی و شکسته دلی
زمانه قلعه نای است و ما در او مسعود
۹
ز کردگار همه حسن عاقبت خواهم
که این دعاست به نزدیک عاقلان معهود
۱۰
چو در زمانه یکی معطی و کریم نماند
چگونه عاقبت کار ما بود محمود
تصاویر و صوت

نظرات