
ادیب صابر
شمارهٔ ۹۰
۱
ای دو چشم اجل به تو نگران
چند خندی زگریه دگران
۲
لقب تو چه سود صدر اجل
چون اجل هست سوی تو نگران
۳
اجل از تو کران نخواهد کرد
گر بگیری جهان کران به کران
۴
چند نازی که معتبر شده ام
بنخواهند مرد معتبران
۵
از پی دفع مرگ و حفظ حیات
حیله ها ساختند حلیه گران
۶
به هنر قصد مرگ دفع نشد
تا بمردند همچو بی هنران
۷
بینم از بهر مال عاریتی
پدران اوفتاده در پسران
۸
بی خطر نعمتی بود که رسد
پسران را ز مردن پدران
۹
هر چه بر وی نشست نام فنا
بی خطر گشت نزد با خطران
۱۰
مال و ملکی که بر گذر باشد
نکند عاقل اعتماد بر آن
۱۱
گر همی ملک بی گذر طلبی
دل منه بر زمانه گذران
۱۲
از پی این جهان بی سر و بن
چون همی سر فدا کنند سران
۱۳
آخر از کارها خبر یابند
روزی این غافلان بی خبران
۱۴
وقت مردن ضعیف دل گردند
این قوی گردنان بی جگران
۱۵
کار و کردار ما همی شمرند
این رقیبان نیک و بد شمران
۱۶
همه غمها سبک شود بر دل
گر ترازو بود به حشر گران
تصاویر و صوت

نظرات