
صفایی جندقی
شمارهٔ ۲
۱
الهی نفس را من چاره نتوانم تو یاری کن
سزاوار عذابم رحمتم بر شرمساری کن
۲
به زیبائیت از رسوائیم چیزی نیفزاید
به ستاری خود بر زشتی من پرده داری کن
۳
گناهی کش به محشر نیست ره کردیم و جا دارد
به استغنای خود از بیش و کم آمرزگاری کن
۴
کمالات تو بی پایان جهان نفس ما بی حد
به جاه و عزت خویشم نظر بر فقر و خواری کن
۵
ز دریاهای فیض و رحمتت یک رشحه کم ناید
ز ابر مکرمت بر کشته ی ما آبیاری کن
۶
به عجزم ز احتمال کیفر کردار بد بنگر
به حلم خویش بر بار گرانم بردباری کن
۷
چو خوبان فاش و پنهانم به خیر خویش ره بنما
به حفظ خویش از شر بدانم پاسداری کن
۸
به هیچم برندارد کس ز ارباب هنر دانم
تو با چندین عیوب از فضل خاصم خواستاری کن
۹
غنا و قدرت حق را به زور و زر چه میسنجی؟
صفائی سر به خاک درگهش بگذار و زاری کن
تصاویر و صوت

نظرات