صفایی جندقی

صفایی جندقی

شمارهٔ ۱۲۲

۱

سزاوارم به هجران گر به چنگ آید گریبانت

مرا بار دگر و ز کف گذارم طرف دامانت

۲

به سر وقتم به دست دل نوازی رنجه کن پایی

که بردارد سر از بالین مگر بیمار هجرانت

۳

سپستانم دوپستان بس تبرخونم دو لب کافی

اگر درد مرا افتاده در دل فکر درمانت

۴

ز لعل شور و شیرینت مزاجم گشته حار اکنون

به تبریدم مداوا را بس آن لیموی و رمانت

۵

در آغاز جوانی توبه ام دادی بحمدالله

کفایت جستم از هر مسکری با لعل خندانت

۶

ز بار منت حلوا فروشان فارغم کردی

ز شیر و شهد مستغنی شدم با نقل دندانت

۷

به پیرامون کردن زلفت آمد عبرتی ما را

که آخر دود دل ها سر برآورد از گریبانت

۸

به یاد لعلت اشک دیده عمان ساخت و اینها

پدید آمد خلاف رسم دریاها ز مرجانت

۹

دریغ ار سدت رس بودی جهان ها جان صفایی را

که پی در پی در افکندی سری در پای دربانت

تصاویر و صوت

نظرات