صفایی جندقی

صفایی جندقی

شمارهٔ ۱۶۲

۱

آن را که دو صد چشم بر انعام تو باشد

مپسند که عمری همه ناکام تو باشد

۲

یک لحظه جز آزار منت کار دگر نیست

حیف است که این حاصل ایام تو باشد

۳

زین پس بخروشیم ز دست توگر ای دوست

بی تابی ما موجب آرام تو باشد

۴

یک ره به دوحرفش بنواز آنگه شب و روز

صد دیده به ره گوش به پیغام تو باشد

۵

آخر به یکش جرعه چرا دست نگیری

گرتفته دلی تشنه لب جام تو باشد

۶

دین رفت بیا چون دلم از دست ربودی

آغاز من این تا چه سرانجام تو باشد

۷

با آن همه صیدت عجب این است که جاوید

برجاست همان دانه که در دام تو باشد

۸

بالش به پر افشاندن مینو نشود باز

مرغی که مقامش به لب بام تو باشد

۹

از ننگ چه پرهیز و به ناموس چه پرواش

سودا زده ی عشق که بدنام تو باشد

۱۰

با شیخ چه کردی دگر امروز صفایی

کش کام پر از لعنت و دشنام تو باشد

۱۱

مفتی که کند کافرش از کفر تبرا

حق دارد اگر منکر اسلام تو باشد

تصاویر و صوت

دیوان اشعار صفایی جندقی به کوشش سید علی آل داود - تصویر ۲۱۰

نظرات