
صفایی جندقی
شمارهٔ ۱۹۷
۱
رفت و دل رفت ز ره کز پی آن ماه شود
این رفیقی است که صدمرحله همراه شود
۲
جای پا سر به قدم باز نهم در همه عمر
رهروی را که به رفتار تو از راه شود
۳
رسدش دست به دامان حکیمی بینا
هر که از روی عمی پیرو اشباه شود
۴
نکته ی عشق از این پس ننویسم به کتاب
که مباد قلم از راز من آگاه شود
۵
مگرم طول شب هجر کشد ورنه کجا
قصه ی عشق من و حسن تو کوتاه شود
۶
چند در آتش و آب از دل و چشم تر و خشک
کاش یکباره هم این اشک و هم آن آه شود
۷
دلم از زلف تو مشکین رستی تافت دراز
تا به بوی بر سیمین تو در چاه شود
۸
گلشنت زد رقمی با خط ریحان که هلا
ره به منزل نبرد هر که از این راه شود
۹
چون هما سایه فکن بر سر این بی سر و پای
کاین گدا نیز در اقلیم غمت شاه شود
۱۰
مگذر از قتل صفایی که همین خواهد بود
آرزویی که مرا از توبه دلخواه بود
نظرات