
صفایی جندقی
شمارهٔ ۳۰۱
۱
به جز خار جفا زین گل عذاران
مرا نامد نصیب از خیل یاران
۲
شدم پیر از فراقش در جوانی
نهالم را دی آمد در بهاران
۳
گراییدم به عشق از شوق رفتم
به پای ناودان از زیر باران
۴
کمان ابروی ما را گو به پرهیز
ز تیر ناله شب زنده داران
۵
بیا واعظ ببین آن گونه تا من
نمایم با تو داغ سوگواران
۶
تو تا خود زخم تیغش برنداری
خبر نایی ز سوز داغداران
۷
به چشم عبرتش یک ره نظر کن
ولی غافل مشو ز آن تیر باران
۸
ز جانان جور و ناز آمد تلافی
به پاداش وفای حق گزاران
۹
ز صد گلزار بیزاری بجویند
بدین رخ گر ببینندت هزاران
۱۰
نه تنها شد صفایی پای بندت
چو من سرگشته داری صد هزاران
نظرات