صفایی جندقی

صفایی جندقی

شمارهٔ ۳۱۲

۱

مرا خوشتر ز جام عشق خوناب جگر خوردن

که چون شیر از لب شیرین به شیرینی شکر خوردن

۲

چنان بر من گوارا نیست حلوای ترش رویان

که زهر قاتل از دست ای شیرین پسر خوردن

۳

مرا زد بر دل از تیر نظر زخمی که بس کاری

ندارد مرهم الا زآن کمان تیر دگر خوردن

۴

دریغا چشم گل چیدن مرا بود از گلستانی

که بارش نیست الا خار حصرت بر جگر خوردن

۵

به تیر ناگهان ز اندیشه ی مرهم شدم فارغ

نصیب کس مباد اینسان خدنگی بی خبر خوردن

۶

بساز از بار این باغ اول ای دل برگ آزادی

اگر داری از آن سرو روان امید برخوردن

۷

ره او رو به ناچاری رهی می باید ار رفتن

غم او خور به ناکامی غمی می باید ار خوردن

۸

به خون خود چنان گرمم که از خاک سرکویش

نه برگردم به نومیدی نه سرخارم ز سر خوردن

۹

صفایی از رقیب کینه پرور مهر می جویی

ز نخل خشک می‌داری طمع، خرمای تر خوردن

تصاویر و صوت

نظرات