صفایی جندقی

صفایی جندقی

شمارهٔ ۳۳۰

۱

برد عیبم به دشمن یاریش بین

خورد خونم چو می غم خواریش بین

۲

عطا مقطوع و ممنوعم هم از خواست

تماشا کن فقیر آزاریش بین

۳

دلم برد از کف و افکند در پای

عفاالله حبذا دلداریش بین

۴

بهر زخمی به زخمم مرهمی بست

به افتادم ز زخم کاریش بین

۵

به مستی جادویش هشیار بنگر

به عین خواب در بیداریش بین

۶

پریشان روزگارم چون خم زلف

شبه فام از خطر زنگاریش بین

۷

به تردستی وی در دلبری ها

بیا دستان نگر طراریش بین

۸

چه خون ها گیردش دامن به محشر

قبای اطلس گلناریش بین

۹

گرفتارت فتاد از قرب محروم

عزیزی دیدی اکنون خواریش بین

۱۰

به راه عشق رفتی ای دل آسان

ولی برگشتن و دشواریش بین

۱۱

صفایی را به استغنای خود بخش

به زور و زر ننازد زاریش بین

۱۲

دل از مهرت به چندین کین نپرداخت

به پاس دوستی پا داریش بین

تصاویر و صوت

دیوان اشعار صفایی جندقی به کوشش سید علی آل داود - تصویر ۲۹۸

نظرات