صفایی جندقی

صفایی جندقی

شمارهٔ ۳۳۲

۱

مسکین کجا رود به شکایت ز دست تو

سرگشته بیدلی که بود پای بست تو

۲

ما هرچه دل به مهر تو بستیم استوار

شد سخت تر به کین دل پیمان گسست تو

۳

در دلبری به زلف تو یک مو گرفت نیست

صد صید دیگر ار ببری مزد شست تو

۴

دانی به فضلم ار بنوازی که نیست باز

رحم و رضا متاع عهد الست تو

۵

تا مدعی درست نداند حدیث ما

با وی سخن کنم همه جا در شکست تو

۶

بی صرف باده مستم از آن منتی شگرف

دارم به دوش جان ز لب می پرست تو

۷

دوری گذشت کز مدد بخت سازگار

بی می مدام سرخوشم از ترک مست تو

۸

ای زلف بس عجب ز تو کآمد درست و راست

بست و گشود ما ز کجی یا شکست تو

۹

با این تطاولات صفایی مگر سپهر

کوته تری نیافت ز دیوار پست تو

تصاویر و صوت

دیوان اشعار صفایی جندقی به کوشش سید علی آل داود - تصویر ۲۹۹

نظرات