
صفایی جندقی
شمارهٔ ۷۸
۱
خون به رخسارم از جهان بین است
شرح حالم ببین چه رنگین است
۲
اشکم افکنده راز خفیه به روی
چه کنم کار مدعی این است
۳
از غمم بهره داد و این احسان
در خور صد هزار تحسین است
۴
چه شباهت به مشکت ای گیسو
کز تو یک چین بهای صد چین است
۵
شب هجران به تاب زلف توام
مارها در فراش و بالین است
۶
لب و دندانت از ملاحت و طعم
نقل شور و شراب شیرین است
۷
سرگرانی مکن به اینکه جفا
رسمی از روزگار دیرین است
۸
با صفایی که دین و دل به تو داد
بی وفایی خلاف آیین است
نظرات