صفایی جندقی

صفایی جندقی

شمارهٔ ۱۹

۱

یکی ای صبا تو برای خدا

قدم از مدینه رنجه نما

۲

برو از وفا سوی نینوا

به پدر بگوی و برادرم

۳

که غریب کوی ولا پدر

نه اسیر بند بلا پدر

۴

نه قتیل تیغ جفا پدر

ننهی چرا قدس به سرم

۵

نه شروط برادری چنین

نه خود آیین پدری چنین

۶

نه طریقه ی مادری چنین

که من این رویه به سر برم

۷

نه رفیق غمم شدی اخا

نه به پرسشم آمدی اخا

۸

نه برم قدمی زدی اخا

ز شما کنم گله یا پدرم

۹

همه مهر برادری چه شد

شم و شیوه خواهری چه شد

۱۰

رگ و ریشه مادری چه شد

که چنین فکنده از نظرم

۱۱

ز فساد سپهر و ستیز قمر

ز غرور قضا و عناد قدر

۱۲

ز چه همره خود نبرده پدر

چو دگر کسان درین سفرم

۱۳

تو بیا به تاب و تبم ببین

غم و انده و تعبم ببین

۱۴

گذران روز و شبم ببین

ز گلوی خشک و چشم ترم

۱۵

همه شب ز غمت چو شمع سحر

رودم ز دو دیده خون جگر

۱۶

چه شود که نهی قدمم به سر

که به خاکپای تو جان سپرم

۱۷

پی سیر آن روضات صفا

پر و بال من ز قفس بگشا

۱۸

نشدم ز داغ غمت رها

که شکسته بال و گسسته پرم

۱۹

به درون پر شررم نگر

لب خشک و چشم ترم نگر

۲۰

به دم پدر پدرم نگر

که نفس نفس همه دم بترم

۲۱

عجب آیدم ز وفای تو

ز وفای جفانمای تو

۲۲

به که رو کنم ز جفای تو

ز تو شکوه خود به کجا برم

۲۳

همه پاره ی دل غذای من

همه اشک دیده دوای من

۲۴

نبود اگر این دو برای من

چبود دوا و غذای دگرم

۲۵

به مرض شده تاهمه مبتلا

به رضای حق آمده ام رضا

۲۶

ولی از تو تا شده ام جدا

نه رضا ز قضا و نه از قدرم

۲۷

نه صفایی ازین عزا همی

عبث آمده نوحه سرا همی

۲۸

که رقم کنی به عطا همی

ز سگان خاصه ی این درم

تصاویر و صوت

نظرات