صفایی جندقی

صفایی جندقی

شمارهٔ ۲۴

۱

افتاده در خون ای پدر از گرز و تیغ و خنجرم

بنهاده سر بر روی خاک ای خاک عالم بر سرم

۲

تو کشته تن در خون طپان، من زنده بر جا جسم و جان

این سخت جانی ای امان، می نامد از خود باورم

۳

گشت از سپهر پرده در، دامان هامونت مقر

زین پس سزد جای ای پدر، در توده ی خاکسترم

۴

تا خوابگه خاک سیه، کردی به طرف قتلگه

زیبد مرا خاشاک ره، بالین و خارا بسترم

۵

تا دور مینایی فلک می دادت از خون گلو

زهر است اگر جز خون دل شد باده ای در ساغرم

۶

وه گر رسیدی دست من یک ره به دامان اجل

تا جامه ی جان در غمت جای گریبان بردرم

۷

در نیل ماتم بردمی کآرم سیه چون بخت خود

گر دشمنان بر سر همی بگذاشتندی معجرم

۸

برگ سفر آمد به ساز، اینک مرا از کوی تو

خون زاد و حسرت راحله، همدم فغان غم رهبرم

۹

خواهم به بالینت همی گریم به کام دل دمی

رخصت کی و مهلت کجا از خصم عدوان پرورم

۱۰

تن را توان و تاب کو، دل را قرار و خواب کو

هم بر فراق قاسمم هم در عزای اکبرم

۱۱

جز در غم او کلک من، راند صفایی گر سخن

البته گردد رو سیاه از شرمساری دفترم

تصاویر و صوت

دیوان اشعار صفایی جندقی به کوشش سید علی آل داود - تصویر ۵۱۴

نظرات

user_image
وحید
۱۴۰۳/۰۳/۱۹ - ۱۳:۴۰:۰۱
جناب همایون، آنچه از مذهب ابراز کردید نظر شخصی تان است که چه بدانید و چه ندانید ناظر به بعض اعتقادات از بعض فرق مسیحیت است. و هیچگونه ارزش علمی ندارد. لطفاً دانسته مخدوش و محدود خود را تعمیم به همه مسیحیت و از آن فاجعه بار تر، تعمیم به اسلام ناب محمدی ندهید. پاینده باشید