صفایی جندقی

صفایی جندقی

شمارهٔ ۳

۱

فردا به زمین افتد از سر همه افسرها

افسر چه بود کز تن ریزد به زمین سرها

۲

از جیب قضا دستی پیدا شده بگشاید

بر روی بنی احمد از فتنه بسی درها

۳

مرغان حرم را چرخ گسترد چنان دامی

کاندر قفسش ریزند شاهین و هما پرها

۴

از برج جفا نجمی امشب به نحوست رست

کز شومی آن فردا غارب شود اخترها

۵

زین شام سیه کوکب یک جمره کین سرزد

کز حدتش اژدرسا سوزد همه آذرها

۶

از دور فلک برخاست در بزم غم آن ساقی

کز خون گلو انباشت تا لب همه ساغرها

۷

بی پرده و بی پروا بی پرسش و بی پرهیز

خون پسران ریزند در دامن مادرها

۸

ز آن غایله خواهد خاست شوری که جهان آشوب

ز آن حادثه آید راست در ماریه محشرها

۹

در خون خطا خسبند از پا همه نوخطان

بر خاک بلا غلطند از سر همه پیکرها

۱۰

فردا شه مظلومان در حیرت و در ماتم

از وحشت فرزندان وز حسرت یاورها

۱۱

مایل به خیامش دل بریاد زن و فرزند

در رفتن خود عاجل از داغ برادرها

۱۲

گاهی به حریمش رای گه سوی حرامی روی

دل بسته موقوفین تن جانب لشکرها

۱۳

تا سر ز قدم خندان از شادی جانبازی

تا لب ز درون پر خون از خواری خواهر ها

۱۴

خاطر ز طرب خالی تن از تعبش مملو

دل مضطرب از تشویش درماندن دخترها

۱۵

بربند صفایی لب، دم درکش و خامش زی

صد قرن نیاری راند این راز به دفترها

تصاویر و صوت

دیوان اشعار صفایی جندقی به کوشش سید علی آل داود - تصویر ۴۹۳

نظرات