صفایی جندقی

صفایی جندقی

شمارهٔ ۵

۱

فلک زینب شد آخر بی برادر ز جفایت

درین ماتم زد اندر نیل معجر ز جفایت

۲

به نی رفتش سر پاک ز جفایت

به خون آغشته پیکر خفته بر خاک ز جفایت

۳

نگون افتاد بر خاک آسمانم ز جفایت

به خون زد دست و پا جان جهانم ز جفایت

۴

شهیدان بی کفن افتاده در خون ز جفایت

گلستان کرده از خون روی هامون ز جفایت

۵

یکی را لاله زار از خون کنار است ز جفایت

یکی را دامن از خون لاله زار است ز جفایت

۶

تن قومی تپان در لجهٔ خون ز جفایت

سر خیلی ز نوک نی به گردون ز جفایت

۷

یکی را سینه طبل افغان ترانه ز جفایت

یکی را اشک در دامن روانه ز جفایت

۸

یکی را خون و خنجر جام و باده ز جفایت

چو مستان به خاک ره فتاده ز جفایت

۹

یکی را غم ره آورد و ره انجام ز جفایت

بسیج اندیش یثرب از ره شام ز جفایت

۱۰

یکی را بالش از خون بستر ازخاک ز جفایت

یکی را معجر از کف چادر از خاک ز جفایت

۱۱

یکی را دامن هامون قرار است ز جفایت

یکی بر ناقه عریان سوار است ز جفایت

۱۲

یکی را ز آتش جان دست بر دل ز جفایت

یکی را ز آب مژگان پای در گل ز جفایت

۱۳

نه تنها شد صفایی نوحه پرداز ز جفایت

درین ماتم دو عالم گشته انباز ز جفایت

۱۴

نبی رفتش سر پاک ز جفایت

به خون آغشته پیکر خفته برخاک ز جفایت

تصاویر و صوت

نظرات